English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7490 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
attorneygeneral U مدعی العموم
public prosecutors U مدعی العموم
Attorney General U مدعی العموم
Attorneys General U مدعی العموم
lord a U مدعی العموم
public prosecutor U مدعی العموم
prosecuting attorney U مدعی العموم
public prosector U مدعی العموم
dirctor of public prosecutions U مدعی العموم
stated U دولت استان
state- U دولت استان
state U دولت استان
states U دولت استان
stating U دولت استان
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
court of province U دادگاه استان
court of appeal U دادگاه استان
courts of appeal U دادگاه استان
county magestrate U قاضی دادگاه استان
resident U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
embassy U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassies U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
general grant U کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
sheriffs U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriff U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
identic notes U منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
defense U دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
open market operation U عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dependent state U دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
judge advocate U دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance U تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
federal state U دولت متحده یا دولت اتحادی
prize courts U دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause U احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet U محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court U جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
manadamus U حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet U احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
social contract U اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
writ U دستور دادگاه حکم دادگاه
writs U دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court U دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
exchange control U نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
county U استان
province U استان
counties U استان
provinces U استان
eparchy U استان
nomarchy U استان
shire U استان
shires U استان
provice U استان
sectionalism U استان گرایی
Azerbaijan U استان آذربایجان
massachusett U استان ماساچوست
Zanjan U استان زنجان
massachusetts U استان ماساچوست
state bank U بانک استان
manchuria U استان منچوری
Moldavia U استان ملداوی
welch U اهل استان ولزانگلستان
maritime U استان بحری یاساحلی
upstater U اهل شمال استان
county towns U حاکم نشین استان
pomeranian U اهل استان "ژپومرانیا"
county town U حاکم نشین استان
shire U به استان تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
Welsh U اهل استان ولز انگلستان
quebec U استان " کبک " در مشرق کانادا
Qainat U منطقه قائنات در استان خراسان
hawk eye U کنیه اهل استان ایوا
state flower U گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
posse comitatus U قدرت قانونی یک بخش یا یک استان
Nain U شهر نائین در استان اصفهان
hoosier U لقب استان ومردم ایندیانا
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
welsher U اهل استان ولز انگلستان
welcher U اهل استان ولز انگلستان
sectionalism U طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
tarheel U اهل استان کارولینای شمالی امریکا
propretor U کنسول فرماندار استان قدیم روم
jayhawker U لقب اهالی استان کانزاس دراتازونی
texas U استان تکزاس درکشورهای متحده امریکا
assertive U مدعی
remedy sought by plaintiff U مدعی به
asserter U مدعی
object of claim U مدعی به
pretendant U مدعی
pursuers U مدعی
plaintiffs U مدعی
pursuer U مدعی
claimant U مدعی
plaintiff U مدعی
attorney U مدعی
actors U مدعی
maintainer U مدعی
attorneys U مدعی
actor U مدعی
letter of attorney U مدعی
accuser U مدعی
accusers U مدعی
illinois U استان >ایلی نویز< در ایالت متحده امریکا
the principality of wales U استان WALES که اسما بران حکومت دارد
the principality U استان WALES که اسما بران حکومت دارد
complainant [British E] U مدعی [قانون]
respondents U مدعی علیه
adversary U مدعی متخاصم
pretender U مدعی من غیر حق
the a party U مدعی خصم
respondent U مدعی علیه
relator U مدعی خصوصی
adversaries U مدعی متخاصم
petitioner [divorce proceedings] U مدعی [قانون]
defendants U مدعی علیه
plaintiff U مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English] U مدعی [قانون]
rightful claimant U مدعی محق
complainant U عارض مدعی
encumbrancer U مدعی ملک
complainants U عارض مدعی
professed U متعهد مدعی
professed U مدعی مقر به
claimant [arbitration proceedings] U مدعی [قانون]
defendant U مدعی علیه
attorneygeneralship U مدعی العمومی
he claims to U او مدعی است که
pretenders U مدعی من غیر حق
object of claim U مدعی به متنازع فیه
contender U مدعی دربرابر قهرمان
contenders U مدعی دربرابر قهرمان
know-it-alls U مدعی علم الیقین
know it all U مدعی علم الیقین
pretenders U مدعی تاج وتخت
pretender U مدعی تاج وتخت
know-it-all U مدعی علم الیقین
elegit U حکم تامین مدعی به
suitors U عرضحال دهنده مدعی
claimant U طلب کننده مدعی
suitor U عرضحال دهنده مدعی
maintains U حمایت کردن از مدعی بودن
maintained U حمایت کردن از مدعی بودن
maintain U حمایت کردن از مدعی بودن
claimed U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim U مدعی به مطالبات ادعا کردن
right of begin U حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
demur U در CL حالتی است که مدعی علیه
claiming U مدعی به مطالبات ادعا کردن
demurring U در CL حالتی است که مدعی علیه
claims U مدعی به مطالبات ادعا کردن
demurs U در CL حالتی است که مدعی علیه
put in a claim for something U مدعی مالکیت چیزی شدن
demurred U در CL حالتی است که مدعی علیه
libelee U مدعی علیه شخص مورد افترا
the burden of proof rests with U اثبات ادعا بر عهده مدعی است
replication U جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
libellee U مدعی علیه شخص مورد افترا
nemo potest esse simul actor et judex U هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
proxy U نماینده
deligate U نماینده
agents U نماینده
proctor U نماینده
attorneys U نماینده
agent U نماینده
depts U نماینده
delegate U نماینده
delegating U نماینده
dept U نماینده
attorney U نماینده
delegates U نماینده
indicatory U نماینده
indicant U نماینده
factors U نماینده
deputy U نماینده
indicator U نماینده
doer U نماینده
factor U نماینده
mercantile agent U نماینده
nominees U نماینده
commissioners U نماینده
Recent search history Forum search
1FIRST Team Number
1Winning a Mandate in the House of Representatives Election به چه معناست
1The outright abolition of the death penalty.
1Both the Afghan government and the international society agree that Afghanistan confronts major challenges before mining becomes the country’s economic lifeline and help create creation of a more self
1In dubio mitius
0در حال حاضربا نماینده آنها مشکل پیدا کرده ایم
0نماینده انحصاری
0دليل رسيدگي غير علني در دادگاه كيفري
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com